امامت و خلافت در قرآن(حكومت شورايي)

پدیدآورجعفر سبحانی

نشریهمکتب اسلام

شماره نشریه11

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2338 بازدید
امامت و خلافت در قرآن(حكومت شورايي)

جعفر سبحانى

حكومت‏شورائى

نويسندگان اهل سنت‏بالاخص در عصر حاضر شيوه حكومت اسلامى راشورائى مى‏انگارند و پشتوانه حكومت اسلامى را همان دو آيه‏اى كه‏پيرامون شورائى در قرآن وارد شده است، مى‏دانند. ولى آنان ازنكته‏اى غفلت ورزيده‏اند كه اگر حكومت اسلامى بر اساس «شورى‏»استوار بود، لازم بود پيامبر گرامى حدود و خصوصيات آن را بيان‏كند، درحالى كه درباره خصوصيات آن سخنى به ميان نيامده است،مثلا يادآور شود: چه كسى اصل شورى را به اجراء بگذارد؟
راى دهندگان چه كسانى باشند؟ انصار و مهاجر با مسلمانان‏مدينه و مكه يا همه مسلمانان: در صورت اختلاف‏نظر، ملاك ترجيح‏چيست؟ اكثريت است‏يا ملاكهاى ديگر.
اين پرسشها و دهها پرسش مانند آن در هاله ابهام باقى است ازاين جهت نمى‏توان گفت پيامبر گرامى بر همين اصل، اعتماد نموده ودرباره شيوه حكومت‏سخنى نگفته است.
گذشته از اين، بايد ديد آيات مربوط به شورا به كدام‏يك ازامور ناظر مى‏باشد، اينك آيات مربوطه را مطرح كرده بعدا در حدوددلالت آنها سخن مى‏گوئيم.
1 -(و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله) (1) .
«با آنان در كار مشورت كن هر موقع تصميم گرفتى، بر خدا توكل‏كن‏» .
2 -(والذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلاه و امرهم شورى‏بينهم و مما رزقناهم ينفقون) (2) .
«كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را به پامى‏دارند و كارهايشان به صورت مشورت صورت مى‏پذيرد، و از آنچه به‏انها روزى داديم، انفاق مى‏كنند» .
دقت در مفاد و شرائط نزول، مانع از آن است كه آيه‏ها ناظر به‏بيان شيوه حكومت در اسلام باشد.
آيه نخست‏خطاب به پيامبر اكرم(ص)است كه با ياران خود به شوربپردازد، در مورد آيه، حاكم از جانب خدا معين شده و به حاكم‏مسلم يعنى پيامبر خطاب مى‏كند كه براى جلب قلوب ياران خود، باآنان مشورت كند در اين صورت آيه ناظر به شور در تعيين حاكم‏نخواهد بود، بلكه بيانگر وظيفه حاكم موجود است كه چنين كند واما اين كه مردم نيز در تعيين حاكم از اين اصل بهره بگيرند،هرگز آيه ناظر به آن نيست.
آيه دوم خطاب به افراد با ايمان است كه در «امور مربوط به‏خويش‏» مشورت كند در اين صورت بايد احراز شود كه خلافت پس ازدرگذشت پيامبر از امور واگذار شده به مردم است‏يا نه؟ و مااحتمال مى‏دهيم كه اين امر، به مردم واگذار نشده است و دراختيار خدا و رسول او است، با اين احتمال نمى‏توان آيه را سندشيوه حكومت، اسلامى دانست.
در پايان يادآور مى‏شويم بسيارى از افراد كه در شيوه حكومت‏كتاب يا رساله نوشته‏اند، اعضاء شورا را گروهى به نام(اهل الحل‏والعقد)معرفى كرده‏اند، يعنى كسانى كه باز و بستن امور به دست‏آنها است ولى خود اين جمله از مبهمات است زيرا روشن نيست كه‏آيا مقصود علما و دانشمندان است آن هم در چه پايه از علم ودانش، و ميزان سنجش دانش آنها چيست؟
يا مقصود مسوولان حكومت اسلامى است.
يا كسانى كه در ارتش و سپاه اسلام مشغول انجام وظيفه مى‏باشند.
در هر حال در اين كه شورا يكى از اصول اجتماعى اسلام است،سخنى نيست ولى آيا در همه موارد يا موارد خاصى; اين اصل تنهانمى‏تواند چهره حكومت را روشن كند.
پيامبر براى حفظ ميراث الهى بر سر دوراهى قرار گرفته بود:
الف)پيامبر قاطعانه پيشواى پس از خود را تعيين كند.
ب)شيوه و خصوصيات حكومت و وظيفه مسلمانان را به صورت روشن‏بيان كند. متاسفانه از نظر اهل سنت هيچ‏كدام انجام نگرفته است.و هرگز نمى‏توان به اصل شورا در تبيين صبغه حكومت اكتفا كرد.

بيعت و شيوه حكومت اسلامى

يكى از شيوه‏هاى زندگى عرب قبل از اسلام بيعت‏با رئيس عشيره‏بود و اسلام نيز آن را در مواردى تنفيذ كرد، مردم مدينه در سال‏11 و 12 در عقبه «منى‏» با پيامبر بيعت كردند كه اگر رسول‏گرامى به سرزمين آنان وارد شود، از او بسان فرزندان و بستگان‏خود دفاع كنند، اين نوع بيعت مربوط به تعيين حاكم نبود، بلكه‏نتيجه ايمان آنان به رسول خدا بود و تعهد نمودند كه از رهبرخود دفاع كنند.
پس از هجرت پيامبر گرامى اسلام(ص)دوبار نيز با پيامبر بيعت‏كردند يكى در غزوه حديبيه و ديگرى در بيعت زنان مكه با پيامبر.
درباره بيعت نخست، قرآن چنين مى‏فرمايد:
(لقد رضى الله على المومنين اذ يبايعونك تحت الشجره فعلم مافى قلوبهم فانزل السكينه عليهم و اصابهم فتحا قريبا) (3) .
«خداوند از مومنان هنگامى كه در زير آن درخت‏با تو بيعت‏كرده‏اند، راضى و خشنود شد، خدا آنچه را در درون دلهايشان نهفته‏بود، مى‏دانست از اين‏رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى‏نزديك به عنوان پاداش نصيب آنها فرمود» .
و در آيه ديگر مى‏فرمايد:
(اذا جائك المومنات يبايعونك على ان لا يشركن بالله شيئا و لايسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا ياتين ببهتان يفترينه‏بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينك فى معروف فبايعوهن و استغفرلهن الله ان الله غفور رحيم) (4) .
«اى پيامبر هنگامى كه زنان مومن نزد تو آيند و با تو بيعت‏كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خودنياورند و در هيچ كار شايسته‏اى مخالفت فرمان تو نكنند، با آنهابيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوندآمرزنده و مهربان است‏» .
اتفاقا هر دو آيه خارج از موضوع ما است.
در آيه نخست آنان به نبوت پيامبر ايمان آورده و حاكم اسلامى‏از جانب خدا معين شده بود. بيعت‏براى اين بود كه از جان اودفاع كنند همچنان كه از جان و فرزندان خود دفاع مى‏نمايند. يعنى‏حاكم مشخص و فقط بيعت كردند كه در اين لحظه حساس از او دفاع‏نمايند.
آيه دوم درباره تعيين حاكم نيست، بلكه تاكيد بر ايمان آنان‏به نبوت پيامبر است و در حقيقت عملا متعهد شده‏اند كه به شريعت‏او عمل كنند از اين جهت‏يادآور مى‏شود كه شرك نورزند، زنانكنند، دزدى نكنند، سرقت نكنند، در اين صورت اين آيات رانمى‏توان ناظر به بيان شيوه حكومت دانست.
گذشته از اين، مجرد بيعت الزام‏آور نيست و بايد در كنار بيعت‏خصوصيات خليفه از نظر ايمان و تقوا و علم و آگاهى بيان گردد،درحالى كه هيچ‏كدام از دو سنت وارد نشده است.
آنچه كه انسان از دقت در اين آيات و موارد بيعت استفاده‏مى‏كند، اين است كه هدف از بيعت تعيين حاكم و يا ثبيت‏حكومت اونيست، بلكه اخذ بيعت‏براى تاكيد بر عمل به مقتضاى ايمان است‏از اين جهت در حديبيه بيعت نمودند تا سرحد جان از اسلام دفاع‏كنند يا در محيط مكه زنان بيعت مى‏كردند شرك نورزند و كار زشت‏انجام ندهند.
آرى پس از درگذشت پيامبر تعيين خليفه از طريق بيعت صورت گرفت‏آن هم در دو مورد:
1 - خلافت‏خليفه نخست، با بيعت افراد اندكى.
2 - خلافت اميرمومنان(ع)با اكثريت قريب به اتفاق.
گويا يك چنين روش، استمرار بر همان سيره پيش از اسلام بود كه‏از طريق بيعت، شيخ قبيله را گزينش مى‏كرده‏اند ولى مسلما عمل‏صحابه مدرك براى حكم شرعى نيست، حكم شرع را بايد از كتاب و سنت‏گرفت نه افراد غير معصوم آنهم در چنين مساله سرنوشت‏ساز.
خلاصه سخن اين كه اسلام آئين جهانى است و تا روز رستاخيز بايدجهان را اداره كند حتى در عظيم‏ترين و اساسى‏ترين مساله به نام‏حكومت اسلامى روشن‏گريهاى گسترده داشته باشد.
شيوه حكومت در سخن پيامبرسخنان حكيمانه‏اى از پيامبر(ص)نقل شده است كه روشنگر تنصيصى‏بودن مقام امامت از روز نخست مى‏باشد.
ابن هشام مى‏نويسد: پيامبر گرامى اسلام(ص)در موسم حج قبيله‏«بنى عامر» را به اسلام دعوت كرد رئيس آنان گفت: «ارايت ان‏نحن بايعناك على امرك ثم اظهرك الله على من خالفك ايكون لناالامر من بعدك؟» .
«آيا چه نظر مى‏دهى اگر ما با تو بيعت كرديم خدا تو را برمخالفان پيروز كرد، آيا پس از تو، ما سهمى در كار تو خواهيم‏داشت‏» ؟.
پيامبر در پاسخ فرمود: «الامر الى الله يضعه حيث‏يشاء» (5) «كار مربوط به خداست هركجا بخواهد آن را قرار مى‏دهد» .
رئيس قبيله بنى‏عامر رسالت پيامبر را يك حكومت‏بشرى فكر مى‏كردو لذا انتظار داشت در برابر كمك به پيامبر، سهمى در آن داشته‏باشد، پيامبر دست رد بر سينه او زد، و امر حكومت را مربوط به‏خدا دانست كه بايد او تعيين كند، اگر به راستى زمام حكومت دردست امت اسلامى يا اهل حل و عقد يا ديگران بود، پيامبر مى‏فرمود:
«الامر الى الامه او الى اهل الحل والعقد» يا به گونه‏اى كه‏براى طرف مفهوم باشد.
پيامبر گرامى در تعيين شيوه حكومت از جمله‏اى بهره گرفت كه‏خدا در مورد رسالت از آن استفاده كرده است چنانكه مى‏فرمايد:
(الله اعلم حيث‏يجعل رسالته) (6) .
«خدا آگاهتر است رسالت‏خود را كجا قرار دهد» .
برداشت صحابه از خلافت پس از درگذشت پيامبربررسى تاريخ خلافت نشان مى‏دهد كه تعيين خليفه از طريق تنصيص‏خليفه پيشين صورت مى‏گرفت اگر از خلافت ابى‏بكر و اميرمومنان‏صرف‏نظر كنيم، ديگر خلافت‏ها همگى جنبه تعيينى و تنصيصى داشته است‏خلافت عمر به وسيله ابى‏بكر انجام گرفت (7) .
خلافت عثمان از طريق شوراى شش نفره به نتيجه رسيد، شورائى كه‏اعضاى آن را خليفه پيشين معين كرد (8) .
آنگاه كه عمر ترور شد، عائشه از طريق فرزند خليفه(عبدالله بن‏عمر)به او پيام فرستاد و گفت: سلام مرا به پدر برسان و بگو امت‏محمد را بدون نگهبان ترك مكن، كسى براى آنها معين كن زيرا من‏از فتنه مى‏ترسم.
عبدالله بن عمر به پدر گفت: در ميان مردم شايع است كه تو كسى‏را بر خلافت‏برنمى‏گزينى، اگر براى تو شتر و گوسفندانى باشد و آن‏را در اختيار چوپانى قرار دهى، هرگاه چوپان آنها را در بيابان‏رها كند، درباره او چگونه قضاوت مى‏كنى؟ آيا دامهاى تو را درمعرض هلاكت قرار نداده است؟ اگر چنين است، رعايت مصالح مردم ازاهميت‏بالائى برخوردار است (9) .
هنگامى كه معاويه فرزند خود «يزيد» را به عنوان خليفه‏مسلمين معرفى كرد، عبدالله بن عمر را خواست و به او چنين گفت:
من دوست نداشتم امت محمد پس از خويش بسان گله بدون چوپان رهاكنم (10) .
همه اين جمله حاكمى است كه صبغه حكومت در نزد همگان جنبه‏تنصيصى داشت مساله شورا يا بيعت اهل حل و عقد تئورى‏هائى است‏كه بعدها متكلمان اهل سنت مطرح كرده‏اند.
آرى مقصود از استشهاد با اين جمله‏ها رد نظريه شورا و بيعت‏است و الا تنصيص بشر تا به وحى الهى منتهى نشود، فاقد ارزش‏خواهد بود.
تا اين‏جا مساله امامت و خلافت از نظر نبوت روشن گشت، اكنون‏بايد ببينيم دلائل موجود در كتاب و سنت كدام‏يك از دو نظر راتاييد مى‏كند.

پى‏نوشت:

1) آل عمران: 159.
2) شورى: 38.
3) فتح: 18.
4) الممتحنه: 12.
5) سيره ابن هشام، ج‏2، ص 424.
6) انعام: 124.
7) طبقات ابن سعد، ج‏3، ص 200 - كامل ابن اثير، ج‏2، ص 292.
8) كامل ابن اثير، ج‏3، ص 35.
9) حليه‏الاولياء، ج‏1، ص 44.
10) الامامه و السياسه، ج‏1، ص 168.

مقالات مشابه

بررسی و نقد دیدگاه فخر رازی از آیه ﴿أُولُوا الْفَضْلِ‏﴾(نور: 24/ 22)

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, حامد دژآباد

آیه مباهله و امامت علی علیه السلام

نام نشریهپژوهش‌های ادیانی

نام نویسندهزهرا امرایی, محمدجواد رضایی ره

اقتباس‌ها و استنادهای قرآنی امام رضا(ع)در حدیث امامت

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهحسین افسردیر, فتحیه فتاحی‌زاده, عصمت رحیمی

مفسران اهل سنت و آيه اكمال

نام نشریهبینات

نام نویسندهمریم هرمزی شیخ طبقی

بررسی تطبیقی تفسیر مهم‌ترین آیات ناظر بر ولایت امام علی(ع) از منظر فریقین

نام نشریهمطالعات ترجمه قرآن و حدیث

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, علیرضا طبیبی, محمد تیموری

تناسب آیه امامت حضرت ابراهیم (علیه السلام) در سوره بقره با فضای نزول سوره

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, مهدی جلالی, فرزانه بیات

مفهوم و مراتب ولایت در قرآن کریم

نام نشریهسخن جامعه

نام نویسندهسیدمحمد حسین فتحی

تفسیر آیه خلافت از دیدگاه شیخ صدوق

نام نشریهانتظار موعود

نام نویسندهمجتبی کلباسی